جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صلاح: (تعداد کل: 5)
صلاح
[صَ] (ع اِمص) نیکی. ضد فساد که تباهی باشد. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). ضد فساد. (مهذب الاسماء). عَبش. عَبَش. (منتهی الارب). مصلحت. بسامانی : خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص164). بدین لشکر بزرگ که با...
صلاح
[صَ] (اِخ) نام مکه شرفهاالله تعالی است. (منتهی الارب). نامی است مکه را. (مهذب الاسماء).
صلاح
[صِ] (ع مص) هم دیگر آشتی کردن. (منتهی الارب). آشتی و مصالحه. (غیاث اللغات). || نیکوئی کردن. (منتهی الارب).
صلاح
[صَ] (اِخ) ابن احمدبن عزالدین مؤیدی حسنی فاضلی یمانی و از سادات است. وی در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که از آن جمله شرح فصول در علم اصول بود و او را نظمی است. وی به سال 1015 ه . ق. تولد و به سال 1070 درگذشت....
صلاح
[صَ] (اِخ) ابن مبارک بخاری نقشبندی از متصوفهء بزرگ قرن هشتم هجری. او راست: انیس الطالبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهاءالدین که به سال 785 از کتابت آن فارغ شده است. نسخه ای از این کتاب در کتابخانهء دهخدا موجود است.
