جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صفیر: (تعداد کل: 3)
صفیر
[صَ] (ع اِ) بانگ و فریاد مرغان یا عام است. (منتهی الارب). آواز طائران و این معرب سبیل است. (غیاث اللغات). سوت. هشتک. شاه فوت :
بلبل بشاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر.
منوچهری.
درخت و مرغ شدند از پی تو باغ بباغ
یکی گشاده نقاب و یکی کشنده...
بلبل بشاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر.
منوچهری.
درخت و مرغ شدند از پی تو باغ بباغ
یکی گشاده نقاب و یکی کشنده...
صفیر
[صَ] (عبری، اِ) علامت استهزا و ریشخند است. (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس). || علامت ندا نمودن و خواندن است. (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس). || یکی از الفاظی است که افادهء تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه...
صفیر
[صَ] (اِخ) نام وی شمشاد و از مردم قم است. از اوست:
دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم
ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم.
دور نئی که تا کنم شکوه ز درد دوریت
آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو.
(آتشکدهء آذر ذیل شعرای قم) (قاموس الاعلام ترکی).
دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم
ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم.
دور نئی که تا کنم شکوه ز درد دوریت
آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو.
(آتشکدهء آذر ذیل شعرای قم) (قاموس الاعلام ترکی).