صفیر
[صَ] (ع اِ) بانگ و فریاد مرغان یا عام است. (منتهی الارب). آواز طائران و این معرب سبیل است. (غیاث اللغات). سوت. هشتک. شاه فوت :
بلبل بشاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر.
منوچهری.
درخت و مرغ شدند از پی تو باغ بباغ
یکی گشاده نقاب و یکی کشنده صفیر.
مسعودسعد.
بلبلی را که سینه بخراشد
از دم او صفیر نتوان یافت.خاقانی.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمهء هزارآوا.خاقانی.
بلبل اینک صفیر مدح شنو
گندنا سوی حقه باز فرست.خاقانی.
گفت به دستور چه دم می زنند
چیست صفیری که بهم می زنند.نظامی.
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی.نظامی.
شد صفیر باز جان در برج دین
نعره های لااحب الافلین.مولوی.
هم صفیر و خدعهء مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی.مولوی.
زآنکه صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ پیر.مولوی.
حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند.سعدی.
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن.
حافظ.
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می آید صفیرم.حافظ.
|| سوت سوتک. (مجلهء موسیقی شمارهء4 ص68). || (مص) آواز کردن مرغ. (ترجمان علامهء جرجانی). || بانگ کردن. (منتهی الارب). || بانگ کردن خر را و خواندن او را بسوی آب تا بخورد. (منتهی الارب).
بلبل بشاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر.
منوچهری.
درخت و مرغ شدند از پی تو باغ بباغ
یکی گشاده نقاب و یکی کشنده صفیر.
مسعودسعد.
بلبلی را که سینه بخراشد
از دم او صفیر نتوان یافت.خاقانی.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمهء هزارآوا.خاقانی.
بلبل اینک صفیر مدح شنو
گندنا سوی حقه باز فرست.خاقانی.
گفت به دستور چه دم می زنند
چیست صفیری که بهم می زنند.نظامی.
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی.نظامی.
شد صفیر باز جان در برج دین
نعره های لااحب الافلین.مولوی.
هم صفیر و خدعهء مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی.مولوی.
زآنکه صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ پیر.مولوی.
حیف باشد صفیر بلبل را
که زفیر خر ازدحام کند.سعدی.
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن.
حافظ.
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می آید صفیرم.حافظ.
|| سوت سوتک. (مجلهء موسیقی شمارهء4 ص68). || (مص) آواز کردن مرغ. (ترجمان علامهء جرجانی). || بانگ کردن. (منتهی الارب). || بانگ کردن خر را و خواندن او را بسوی آب تا بخورد. (منتهی الارب).