جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صفا: (تعداد کل: 10)
صفا
[صَ] (ع مص) روشنی. (منتهی الارب). صافی شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). پاک و بی غش و بی کدورت شدن. (غیاث اللغات). || (اِمص) پاکیزگی. (دهار). پاکی. مقابل کدورت، مقابل تیرگی :
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم.ناصرخسرو.
ولیکن تو آن می شمر پارسا
که باطن چو...
دیدی اندر صفای خود کونین
شد دلت فارغ از جحیم و نعیم.ناصرخسرو.
ولیکن تو آن می شمر پارسا
که باطن چو...
صفا
[صَ] (اِخ) نهری است به بحرین و آن شاخابهء عین محلم است. (معجم البلدان).
صفا
[صَ] (اِخ) قلعه ای است به بحرین و هجر. ابن فقیه گوید: صفا قصبهء هجر است و یوم الصفا از ایام عرب است. جریر گوید :
ترکتم بوادی رحرحان نساءکم
و یوم الصفا لاقیتم الشعب اوعرا...
(از معجم البلدان).
ترکتم بوادی رحرحان نساءکم
و یوم الصفا لاقیتم الشعب اوعرا...
(از معجم البلدان).
صفا
[صَ] (اِخ) بلدی است در بلاد تمیم. (معجم البلدان).
صفا
[صَ] (اِخ) مکان بلندی است از کوه ابوقبیس، بین آن و مسجدالحرام عرض وادی است که راه و بازار است. نصیب گوید :
و بین الصفا و المروتین ذکرتکم
بمختلف من بین ساع و موجف
و عند طوافی قد ذکرتک ذکره
هی الموت بل کادت علی الموت تضعف...
(معجم البلدان).
و دامن کوه ابوقبیس صفا است...
و بین الصفا و المروتین ذکرتکم
بمختلف من بین ساع و موجف
و عند طوافی قد ذکرتک ذکره
هی الموت بل کادت علی الموت تضعف...
(معجم البلدان).
و دامن کوه ابوقبیس صفا است...
صفا
[صَ] (اِخ) دهی از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان. 39000گزی جنوب باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به بی بهره. کوهستانی. سردسیر. سکنه 106 تن. آب آن از چشمه. محصولات غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت، مالداری، قالیچه و گلیم و جوراب بافی. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران...
صفا
[صَ] (اِخ) دهی از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. 45هزارگزی خاور بافت. سر راه مالرو بافت به سید مرتضی. کوهستانی. سردسیر. دارای 144 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج8).
صفا
[صَ] (اِخ) (حاج میرزا...) ملقب به قنبرعلی شاه از مردم مازندران. تولد وی به سال 1212 و وفات او به سال 1291 ه . ق. بوده است و در تکیهء صفائیه جنب کوه طبرک ری مدفون است. (از سعدی تا جامی ص402). و رجوع به طرایق الحقایق ج2 ص107 شود.
صفا
[صَ] (اِخ) نام وی میرزا ابراهیم و از اعاظم اهالی دارالعلم شیراز و از سلسلهء سادات دشتکی و به وفور ذهن و جودت طبع ممتاز و از فرزندان غیاث الدین منصور و علو نسب وی در آن دیار مشهور... و حریفی شوخ طبع و خندان و ظریفی حریف و نکته...
صفا
[صَ] (اِخ) لقب شمعون است که پطرس تفسیر فرموده و آن کلمهء یونانی است بمعنی سنگ. یوحنا 1: 42. (قاموس کتاب مقدس).