جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه صادقی: (تعداد کل: 4)
صادقی
[دِ] (اِخ) وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت و در زمرهء مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست:
دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست.
(قاموس الاعلام ترکی).
دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست.
(قاموس الاعلام ترکی).
صادقی
[دِ] (اِخ) (ملا...) وی از مردم قاین بود و به صنعت گلکاری قیام داشت. این مطلع از اوست:
کدخدائیت مایهء هوس است
کد رها کن همان خدای بس است.
(از مجالس النفائس صص 151 - 152).
کدخدائیت مایهء هوس است
کد رها کن همان خدای بس است.
(از مجالس النفائس صص 151 - 152).
صادقی
[دِ] (اِخ) سیدجعفر. وی از اهالی دهلی هندوستان است و از مشاهیر شعرای آن سامان و او را کتابی است که بهارستان جعفری نام دارد. از اشعار اوست:
ترک من دست چو بر خنجر بی داد برد
تشنه را ذوق زلال خضر از یاد برد.
وی بسال 1190 ه . ق. درگذشت. (از...
ترک من دست چو بر خنجر بی داد برد
تشنه را ذوق زلال خضر از یاد برد.
وی بسال 1190 ه . ق. درگذشت. (از...