جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شیروی: (تعداد کل: 5)
شیروی
(اِخ) شیرو. شیرویه که به پدر عاق شد. (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا). نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم) که پسر خسرو پرویز بود. (از فرهنگ لغات ولف). نام پسر خسرو پرویز که شیرویه نیز گویند. (از لغات شاهنامه) (از ناظم الاطباء) :
به یک...
به یک...
شیروی
(اِخ) شیرو. شیرویه. نام پسر بهرام که سپهسالار نوشیروان بود. (فرهنگ لغات ولف) :
سپهدار شیروی بهرام بود
که در جنگ بارای و آرام بود.فردوسی.
سپهدار شیروی بهرام بود
که در جنگ بارای و آرام بود.فردوسی.
شیروی
(اِخ) نام یکی از پهلوانان ایرانی که در خدمت منوچهرشاه می بوده. (برهان). نام یک پهلوان ایرانی در زمان فریدون. (فرهنگ لغات ولف) :
سپهدار چون قارن کاوگان
سپه کش چو شیروی شیر ژیان.فردوسی.
سپهدار چون قارن کاوگان
سپه کش چو شیروی شیر ژیان.فردوسی.
شیروی
(اِخ) نام یکی از پهلوانان توران در زمان تور. (یادداشت مؤلف) :
یکی پهلوان بود شیروی نام...
بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه
شدند از نهیبش دلیران ستوه.فردوسی.
یکی پهلوان بود شیروی نام...
بیامد ز ترکان چو یک لخت کوه
شدند از نهیبش دلیران ستوه.فردوسی.
شیروی
(اِخ) ابن رستم بن سرخاب بن قارن. از ملوک طبرستان. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص346). رجوع به شیرو شود.