جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شل: (تعداد کل: 6)
شل
[شَل ل] (ع مص) راندن و دفع نمودن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راندن شتران را و دفع نمودن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). راندن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || سبک دوختن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جامهء سبک دوختن. (المصادر زوزنی). || باریدن...
شل
[شَ / شَل ل] (از ع، ص) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله. (ناظم الاطباء). کسی که دست و پای او حرکت نتواند کرد. (غیاث). آنکه از پای لنگد. آنکه دست یا پای...
شل
[شَ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن از برای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). پوستی را نازک کرده ملون به الوان مختلف کنند و بر...
شل
[شِ] (اِ) نیزهء کوچک که گاه دو پره و سه پره سازند و یک دستهء آنرا که عبارت از پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). نیزهء کوچک. (غیاث). یکی...
شل
[شُ] (ص) نرم. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل محکم. مقابل سفت. هر چیز سست و نرم. (آنندراج) (از انجمن آرا) (غیاث) (از برهان). که سختی و صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن :
نیست عالی سندی بهر فضیلت امروز
غیر دستار بزرگ و کمر شل بستن.
نعمت خان علی...
نیست عالی سندی بهر فضیلت امروز
غیر دستار بزرگ و کمر شل بستن.
نعمت خان علی...
شل
[شَ] (اِخ) نام شهری از محال مغان. (ناظم الاطباء).