جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شقاق: (تعداد کل: 6)
شقاق
[شِ] (ع اِ) ترک و کفتگی که در رسغ دست و پای ستور پدید آید. (از بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). شکاف دست و پای: شقاق خردگاه. شقاق بحولیک. (یادداشت مؤلف). شکاف پای اسب. (مهذب الاسماء) (دهار). || نوعی از بیماری بواسیر که در مقعد پدید آید : و ینفع [...
شقاق
[شِ] (ع مص) مشاقّه و خلاف و دشمنی کردن و ضرر رسانیدن. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخالفت کردن با. دشمنی کردن با. (فرهنگ فارسی معین). مُشاقَّه. (منتهی الارب). مخالفت و دشمنی کردن. (غیاث). خلاف. (دهار) (مهذب الاسماء). و رجوع به مشاقه شود. || در مشقت و دشواری...
شقاق
[شُ] (ع اِمص، اِ) کفتگی رسغ ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شکافتن پوست از سرما و جز آن در دو دست و روی. بیماریی باشد ستور را و آن ترکیدگیها باشد بر سر رسغ. (یادداشت مؤلف).
شقاق
[شُقْ قا] (ع اِ) مابین سرین تا جده. (منتهی الارب) (آنندراج).
شقاق
[شَقْ قا] (ع ص) چوب بُر و هیزم شکن. (مهذب الاسماء). این لفظ بر هیزم شکن اطلاق شود. (از انساب سمعانی). || مردی که گفتار بی کردار دارد و خود را بیش از آنچه هست مینماید و به همنشینی با پادشاه و چیزهایی از این قبیل افتخار میکند و مینازد....
شقاق
[شَقْ قا] (اِخ) ابوجعفر محمد بن اسحاق بن مهران شقاق بغدادی. از اسحاق بن یوسف افطس روایت کرد و عبدالله بن اسحاق بن خراسانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب).