جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرمناک: (تعداد کل: 1)
شرمناک
[شَ] (ص مرکب) خجل و شوریده و پریشان و مضطرب. (ناظم الاطباء). شرمگین. شرمنده. شرمسار. (از آنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) :
پریزادگان بوسه دادند خاک
پریوار هم شیر و هم شرمناک.نظامی.
|| پرشرم. باحیا. محجوب. (یادداشت مؤلف) :
چون برخیزد طریق آزرم
گردد همه شرمناک بیشرم.نظامی.
بخواه و مدار از کس ای خواجه باک
که مقطوع...
پریزادگان بوسه دادند خاک
پریوار هم شیر و هم شرمناک.نظامی.
|| پرشرم. باحیا. محجوب. (یادداشت مؤلف) :
چون برخیزد طریق آزرم
گردد همه شرمناک بیشرم.نظامی.
بخواه و مدار از کس ای خواجه باک
که مقطوع...