جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شرر: (تعداد کل: 2)
شرر
[شَ رَرْ] (ع اِ) پارهء آتش که بجهد. شرره یکی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). لخشهء آتش؛ یعنی سرشک آتش. (مجمل اللغه). آتشپاره. (آنندراج). یک پارهء آتش. (غیاث اللغات). سرشک آتش. (دهار). خُدره. (ترجمان علامهء جرجانی). جرقه. شرارهء آتش. خدرک : اِنها ترمی بشرر کالقصر؛ به درستی که آن (آتش)...
شرر
[شِ رَرْ] (ع مص) بد شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار). شر. رجوع به شَرّ شود.