جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شجن: (تعداد کل: 6)
شجن
[شَ جَ] (اِ) شجلیز است که سرمای سخت باشد. (برهان). رجوع به شجام و شجد شود.
شجن
[شَ] (ع مص) بازداشتن حاجت کسی را از کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن کسی را از کاری. (منتهی الارب). اندوهگین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). شجون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود.
شجن
[شَ جَ] (ع مص) اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). شُجون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود.
شجن
[شَ] (ع اِ) راه وادی یا راه در اعلای وادی. (منتهی الارب). ج، شُجون.
شجن
[شَ جَ] (ع اِ) غم. اندوه. (منتهی الارب). حزن. هَمّ. (اقرب الموارد) :
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
از قبول خدمت تو سرفرازم چون سپهر
خویش گردم با طرب بیگانه گردم با شجن.
سوزنی.
|| شاخهای درخت درهم آمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)....
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
از قبول خدمت تو سرفرازم چون سپهر
خویش گردم با طرب بیگانه گردم با شجن.
سوزنی.
|| شاخهای درخت درهم آمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)....
شجن
[شُ / شِ] (ع اِ) جِ شجنه. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجنه شود.