شجن
[شَ جَ] (ع اِ) غم. اندوه. (منتهی الارب). حزن. هَمّ. (اقرب الموارد) :
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
از قبول خدمت تو سرفرازم چون سپهر
خویش گردم با طرب بیگانه گردم با شجن.
سوزنی.
|| شاخهای درخت درهم آمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شعبه و شاخ از هر چیزی. (منتهی الارب). شعبه از هر چیزی. (از اقرب الموارد). و از این کلمه است: «الحدیث ذوشجون»؛ یعنی انواع فنون و اغراض دارد و پیچ درپیچ است یا شاخها و شعبه ها دارد و بعض آن در بعض درآمده. (منتهی الارب). || حاجت هر چه باشد و هر جا که باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شجون، اشجان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || هوای نفس. (از ذیل اقرب الموارد). || (ص) شترمادهء استوارخلقت درهم آمده اعضاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغوا
جای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن.
معزی.
از قبول خدمت تو سرفرازم چون سپهر
خویش گردم با طرب بیگانه گردم با شجن.
سوزنی.
|| شاخهای درخت درهم آمده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شعبه و شاخ از هر چیزی. (منتهی الارب). شعبه از هر چیزی. (از اقرب الموارد). و از این کلمه است: «الحدیث ذوشجون»؛ یعنی انواع فنون و اغراض دارد و پیچ درپیچ است یا شاخها و شعبه ها دارد و بعض آن در بعض درآمده. (منتهی الارب). || حاجت هر چه باشد و هر جا که باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شجون، اشجان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || هوای نفس. (از ذیل اقرب الموارد). || (ص) شترمادهء استوارخلقت درهم آمده اعضاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).