جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شامی: (تعداد کل: 6)
شامی
(ص نسبی) مرکب از: شام و یای نسبت. منسوب به شام. از مردم شام. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء).
- شامی کباب؛ رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
- عبای شامی؛ عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.
- کباب شامی؛ رجوع به شامی کباب شود.
|| (اِ) قسمی از...
- شامی کباب؛ رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
- عبای شامی؛ عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.
- کباب شامی؛ رجوع به شامی کباب شود.
|| (اِ) قسمی از...
شامی
[] (اِخ) تیره ای است از قبیلهء حسنه (احسنه). و آن یکی از قبایل سوریه است. (از معجم قبایل العرب).
شامی
[] (اِخ) شمس الدین محمد بن یوسف بن علی بن یوسف. دانشمند محدث و مورخ از مردم دمشق بود وی بسال 942 ه . ق. درگذشت از آثار اوست: السیره الشامیه. عقود الجمان. الاتحاف بتمییز ماتبع فیه البیضاوی الکشاف. عین الاصابه فی معرفه الصحابه. مرشد السالک فی الفیه ابن مالک....
شامی
(اِخ) عثمان بن محمد ازهری، معروف به شامی و مکنی به ابوالفتح. از فقهای مذهب حنفی بود و بسال 1213 ه . ق. درگذشت و کتاب اوایل در حدیث از آثار وی است. (از اعلام زرکلی ج4 ص377).
شامی
(اِخ) از دانشمندان و فقهای زیدی بود. رجوع شود به علی بن الحسین بن عزالدین بن الحسن بن محمد الحسنی الیمنی.