شامی
(ص نسبی) مرکب از: شام و یای نسبت. منسوب به شام. از مردم شام. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء).
- شامی کباب؛ رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
- عبای شامی؛ عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.
- کباب شامی؛ رجوع به شامی کباب شود.
|| (اِ) قسمی از پارچهء ابریشمی است که بر آن رنگهای مختلف درهم بافته است. گویا وجه تسمیه این است که این قسم پارچه را اول از ملک شام می آوردند. (فرهنگ نظام). || شام و شامگاه. (از آنندراج). وقت شام. (غیاث اللغات). || طعام شب. (ناظم الاطباء). || ثمرهء توت را اگر ترش باشد شامی خوانند. (یادداشت مؤلف از نزهه القلوب).
- شامی کباب؛ رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
- عبای شامی؛ عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.
- کباب شامی؛ رجوع به شامی کباب شود.
|| (اِ) قسمی از پارچهء ابریشمی است که بر آن رنگهای مختلف درهم بافته است. گویا وجه تسمیه این است که این قسم پارچه را اول از ملک شام می آوردند. (فرهنگ نظام). || شام و شامگاه. (از آنندراج). وقت شام. (غیاث اللغات). || طعام شب. (ناظم الاطباء). || ثمرهء توت را اگر ترش باشد شامی خوانند. (یادداشت مؤلف از نزهه القلوب).