جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شاربین: (تعداد کل: 3)
شاربین
[رِ بَ] (ع اِ) تثنیهء شارب. دو بروت : گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانهء لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتند محاسن یقهء سمور و شاربین قندس تراچه شده است. (دیوان البسهء مولانا نظام قاری ص132). رجوع به شارب شود.
شاربین
[رِ] (ع اِ) جِ شارب. رجوع به شارب شود.
شاربین
(اِ) درخت سدر معمولی. قادرس. (ابن البیطار). || میوهء درخت سدر. رجوع به شربین و رجوع به دزی ج 1 ص 715 و قادرس و ابن البیطار ذیل شربین شود.