جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سواد: (تعداد کل: 5)
سواد
[سَ] (ع اِ) کالبد (منتهی الارب) (آنندراج) کالبد تن (مهذب الاسماء) (السامی ||) کرهء زمین زمین خاکی : سودای این سواد مکن بیش در دماغ تکلیف این کثیف منه بیش بر روانخاقانی || مال بسیار || سیاهی الوان (منتهی الارب) (آنندراج) سیاهی (دهار) : لبان لعل چون خون کبوتر سواد...
سواد
[سَ] (ع مص) خوردن آب که بر روی آن سواد بود (منتهی الارب).
سواد
[سُ] (ع اِ) بیماریی است مر انسان را || بیماریی است که گوسفندان را عارض شود || زردی رنگ || سبزی ناخن و جز آن (منتهی الارب) (آنندراج).
سواد
[سَ] (ع اِ) آواز (منتهی الارب) بانگ آواز صدا صوت (ناظم الاطباء).