جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سبعه: (تعداد کل: 6)
سبعه
[سَ عَ / سَ بَ عَ]( 1) (ع عدد، ص، اِ)هفت (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56 ) عدد بین شش و هشت و آن برای معدود مذکر است بر خلاف قیاس (از اقرب الموارد): سبعه رجال؛ هفت مرد (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) -اقالیم سبعه؛ هفت کشور (مؤلف) -حکمای...
سبعه
[سَ عَ] (اِخ) نام مردی است سرکش که او را پادشاهی گرفتار ساخته دست و پایش بریده بر دار کشیده، و از این جاست که گویند: لاعذبنک عذاب سبعه (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
سبعه
[سُ بُ عَ / سَ عَ] (ع اِ) شیر ماده (منتهی الارب) -اخذه اخذ سبعه؛ (بالاضافه و قد تمنع حرفها) یعنی گرفت آن را گرفتن شیر ماده (ناظم الاطباء).
سبعه
[سَ عَ] (ع اِ) درهم سبعه؛ درهمی که ده دانه از آن هفت مثقال بوده است (مفاتیح العلوم).
سبعه
( [سَ عَ] (اِخ) از بطنهای (تیره های) هواره (قبیله ای از بربر) (از صبح الاعشی ج 1 ص 364.
