جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سامی: (تعداد کل: 7)
سامی
(ع ص) بلند (آنندراج) (منتهی الارب) صاحب سموّ : اگر رأی سامی از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ) جستن راه خدمت سامیش جز بوجه ثنا خطا باشدمسعودسعد گرچه دورم ز مجلس سامیت من از این بخت و دولت توسنمسعودسعد از قافلهء...
سامی
( (اِخ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند (ابن الندیم ص 479.
سامی
(ص نسبی) منسوب است به سامه بن لوی بن غالبه الناحی ساموی (الانساب سمعانی).
سامی
(اِخ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید: کامست مرا گر فلک پست دهد در دستش از این هر دو یکی هست دهد یا همت من کند چو دستم کوتاه یا آنکه بقدر همتم دست دهد (آتشکده آذر چ شهیدی ص...
سامی
(اِخ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است تذکره ای مسمی بتحفه السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکدهء آذر شود.
سامی
(اِخ) مولانا غیاث الدین احمد (آتشکدهء آذر) وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دورهء شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهرهء بلاد خراسان بوده است (ریحانه الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام) (الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424 ) در مجالس النفائس ص 62...
سامی
(ص نسبی) قومی است منسوب به سام بن نوح، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم)، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است (یادداشت بخط مؤلف).