جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زیاد: (تعداد کل: 27)
زیاد
عربی بمعنی افزونی و در فارسی « زیاده » (از ع، ص، ق) بمعنی افزونی و زیادتی باشد (برهان) افزون و افزون شدن (غیاث) از فصیح نیز زیادت و زیاده آورند (از حاشیهء برهان چ معین) افزون فراوان بسیار بیش (فرهنگ فارسی معین) افزون و فراوان و بسیار (ناظم الاطباء)...
زیاد
(اِخ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند (از آنندراج) (از غیاث) (از شرفنامهء منیری) : زین خامهء دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکرخاقانی.
زیاد
(اِخ) ابراهیم بن سفیان بن سلیمان بن ابی بکربن عبدالرحمن بن زیادبن ابیه، مکنی به ابواسحاق از شاگردان اصمعی و جز او او راست: کتاب شرح کتاب سیبویه کتاب الامثال کتاب النقط و الشکل کتاب الاخبار کتاب اسماء السحاب و الریاح و الامطار (ابن ندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زیاد
(اِخ) ابن ابراهیم بن محمد از فرزندان زیادبن ابیه از جانب بنی عباس بسال 289 ه ق ولایت یمن یافت (از اعلام زرکلی) رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام شود.
زیاد
(اِخ) ابن ابی سفیان رجوع به زیادبن ابیه شود.
زیاد
(اِخ) ابن ابیه بسال نخستین از هجرت متولد شد و بسال 53 ه ق درگذشت پدر او معلوم نیست، او را به عبید ثقفی نسبت داده اند در سال 44 ه ق معاویه او را به پدر خویش نسبت داد و زیادبن ابی سفیان خواند نخست کاتب مغیره...
زیاد
(اِخ) ابن احمد الکاملی، فخرالدین از امراء دولتهای مجاهدیه و افضلیهء یمن بود همراه مجاهد به مصر رفت خزرجی گوید وی در زمان خود سیدالامراء بود و نمی توان کسی را با وی برابر دانست و یا قیاس کرد وی در مقابل پیش آمد سریع النهضه و دلیر و جوانمرد...
زیاد
(اِخ) ابن اَفْلَح از وزراء دولت عامریهء اندلس و از بزرگان رجال آنان بود و پدرش از موالی ناصر عبدالرحمن بن محمد بود او در سال 368 ه ق درگذشت (از اعلام زرکلی).
زیاد
(اِخ) ابن الاصفر رئیس صفریه، فرقه ای از خوارج (مفاتیح، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) مؤسس صفریه از فرقه های خوارج است (فرهنگ فارسی معین) پیشوای یکی از پانزده فرقهء خوارج موسوم به صُ فْریّه (بیان الادیان، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) رجوع به صفریه شود.
زیاد
(اِخ) ابن المغیره بن زیادبن عمرو العَتَکی یکی از سخاوتمندان و اعیان بود و جامعی به دروط بلهاسه (از نواحی بهنسا در صعید مصر) ساخت و بعضی از شعراء او و برادرانش را مدح گفته اند او در سال 198 ه ق در دروط بلهاسه درگذشت (از اعلام زرکلی).
زیاد
(اِخ) ابن حُناطه التجیبی یکی از دانشمندان و برگزیدگانی بود که پس از فتح مصر در آن دیار میزیست و عبدالعزیزبن مروان هنگامی که به دیدار برادرش عبدالملک به شام می رفت او را بجای خود به امارت مصر برگزید ولی دیری نپائید که او بسال 75 ه ق درگذشت...
زیاد
(اِخ) ابن خراش عِجْلی مردی دلیر و کینه جو بود و با سیصد سوار بر معاویه شورید و به سرزمین مسکن رسید و زیادبن ابیه با سپاهی بسوی او گسیل شد و با وی جنگید و سرانجام صاحب ترجمه در شدت جنگ به قتل رسید (بسال 52 ه ق)...
زیاد
(اِخ) ابن سلیمان الاعجم از موالی بنی عبدالقیس بود او شاعری بود که شعرش دارای استحکام و فصاحت بود و چون لکنت زبان داشت به اعجم ملقب گردید در اصفهان متولد شد و در همانجا بالید آنگاه به خراسان رفت و در آنجا در حدود 85 ه ق درگذشت...
زیاد
(اِخ) ابن سمیه رجوع به زیادبن ابیه شود.
زیاد
(اِخ) ابن صالح الحارثی از امراء دولت مروانیه و یکی از سران سپاه بسیار دلیر بود در هنگام قیام عباسیان در خراسان و عراق، او والی کوفه بود و چون کار بنی عباس بالا گرفت در سال 132 ه ق با مردان خود به شام رفت و در آنجا...
زیاد
(اِخ) ابن عبدالله بن طفیل القیسی العامری البَکائی، مکنی به ابومحمد او سیرهء نبوی را از محمد بن اسحاق روایت کرد و عبدالملک بن هشام همان سیره را از وی روایت کرد و مرتب ساخت او از مردم کوفه و از ثقات حدیث بود نسبت بَکائی را از ربیعه بن...
زیاد
(اِخ) ابن عیسی حذاء کوفی، مکنی به ابوعبیده و معروف به ابوعبیدهء حذاء از ثقات محدثین امامیه که در حضور آل محمد (ص) جلیل القدر و در سفر مکه با حضرت باقر (ع) هم کجاوه بوده و از آن حضرت و حضرت صادق روایت نموده و در عهد حضرت (...
زیاد
(اِخ) ابن غُنْم القینی از سرداران سپاه و مردی شجاع و از یاران حجاج در عراق بود و در جنگهای متعددی با وی همراه بود تا آنکه در جنگ حجاج و ابن اشعث که در مسکن روی داد حجاج او را مأمور پاسداری مرزها نمود و یاران اشعث او را...
زیاد
(اِخ) ابن محمد قمر گرگانی، مکنی به ابوالقاسم و متخلص به قمری شاعر و مادح شمس المعالی قابوس رجوع به قمری شود (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زیاد
(اِخ) ابن معاویه بن ضباب الذبیانی رجوع به نابغهء ذبیانی و اعلام زرکلی ج 1 ص 342 و الموشح شود.