جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زند: (تعداد کل: 12)
زند
[زَ] (ص) بزرگ عظیم (از برهان) (غیاث) بزرگ مرادف زنده (از فرهنگ رشیدی) عظیم بزرگ (ناظم الاطباء) بزرگ مانند زنده پیل (از انجمن آرا) (از آنندراج) زنده ژنده بزرگ عظیم کلان قوی نیرومند (فرهنگ فارسی معین) بزرگ (از فهرست ولف) : نهادم ترا نام دستان زند که با تو بدر...
زند
[زِ] (اِ) به زبان فرس قدیم بمعنی جان باشد که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) رجوع به زنده شود.
زند
[زَ] (اِ) آهنی را گویند که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد و به ترکی چخماق خوانند (برهان) آهن چخماق را گویند (فرهنگ جهانگیری) اما در عربی نیز بمعنی آتش زنه آمده (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) چخماق و آتش زنه یعنی قطعه ای آهن که چون بر...
زند
[زَ] (ع اِ) در عربی استخوان سر و دست( 1) را گویند که بجانب ساعد باشد (برهان) به عربی استخوان ساعد را گویند (غیاث) بتازی استخوان سر و دست( 2) را گویند که بجانب ساعد باشد و استخوانی را که به جانب کف است ربیع خوانند (فرهنگ جهانگیری) بند دست...
زند
[زَ نَ] (ع اِ) خرقه ای که در کس ناقه نهند تا بر بچهء غیرمهربان گردد (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
زند
[زَ نَ] (ع مص) تشنه گردیدن (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
زند
[زَ] (ع مص) پر کردن چیزی را (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) آتش برآوردن از آتش زنه (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
زند
[زَ] (اِخ) نام کتابی است که ابراهیم( 1)زردشت دعوی می کرد که از آسمان برای من نازل شده است تفسیر پازند و اوستا بود (صحاح الفرس، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ( برهان) کتابی است که زردشت دعوی می کرد که از حق تعالی نازل شده (فرهنگ جهانگیری) (غیاث) کتاب آسمانی...
زند
[زَ] (اِخ) دهی است به بخارا از آن ده است احمدبن محمد بن عازم و از آن است ثوب زندپیچی( 1) (منتهی الارب) (آنندراج) دهی است در بخارا (ناظم الاطباء ||) کوهی است به نجد (منتهی الارب) (آنندراج) ( 1) - رجوع به زندنیجی شود.
زند
[زَ] (اِخ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و 107 تن سکنه دارد (از فرهنگ ( جغرافیایی ایران ج 4.
زند
[زَ] (اِخ) نام پهلوانی بوده تورانی که وزیر سهراب بن رستم بود و رستم او را به یک مشت کشت و او را زنده هم می گویند (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) رجوع به زنده و زنده رزم شود.