جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زق: (تعداد کل: 3)
زق
[زَق ق] (ع مص) سرگین انداختن مرغ و جز آن (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء ||) چینه دادن مرغ، بچه را به منقار (تاج المصادربیهقی) (از زوزنی) (از دهار) خورش دادن چوزه را، مرغ به دهان (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) رجوع...
زق
[زِق ق] (ع اِ) خیک می و جز آن (دهار) خیک یا پوستی است برای شراب و جز آن که موی آن را بریده باشند نه برکندیده (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) سقاء (اقرب الموارد) سقاء مشک خیک (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) مشک که در آن آب پر کنند (غیاث...
زق
[زُ ق ق] (ع اِ) می ج، زَقَقَه (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) جِ زُقَّه (اقرب الموارد).