جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زعامه: (تعداد کل: 3)
زعامه
[زَ مَ] (ع مص) پذرفتار شدن (ترجمان جرجانی، ترتیب عادل بن علی) ضامن و پذرفتار گردیدن (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) مهتری کردن (دهار) مهتر شدن || گمان بردن: زعمتنی کذا؛ گمان بردی و دانستی مرا چنین یا تهمت کردی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||)...
زعامه
[زَ مَ / زَعْ عا مَ] (ع اِ) گاو (منتهی الارب) (آنندراج) گاو ماده (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعامه
[زِ مَ] (ع اِ) املاک خالصه که جهت مصارف عسکری داده میشود (ناظم الاطباء).