زعامه
[زَ مَ] (ع مص) پذرفتار شدن (ترجمان جرجانی، ترتیب عادل بن علی) ضامن و پذرفتار گردیدن (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) مهتری کردن (دهار) مهتر شدن || گمان بردن: زعمتنی کذا؛ گمان بردی و دانستی مرا چنین یا تهمت کردی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||) خوش شدن گرفتن شیر، زعم اللبن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد ||) زعم فلان کذا؛ یعنی فلان چنین گفته و این را در سخنی گویند که حجت ندارند و محض بر زبان غیر نقل کنند و منه گرداند و نسبت کذب بسوی برادر خود « زعموا کذا » الحدیث: بئس مطیه الرجل زعموا؛ یعنی بد است که وسیلهء غرض خود را کند مگر آن که کذبش متیقّن و ارادهء تحذیر مردمان باشد (منتهی الارب) (ناظم الاطباء (||) اِمص) پذرفتاری (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) سیادت (مجمل اللغه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ریاست (مجمل اللغه ایضاً) (از اقرب الموارد) بزرگی و مهتری (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء ||) شرف (از اقرب الموارد (||) اِ) سلاح زره || بهرهء مهتر از غنیمت ||گزین مال || اکثر آن از مال میراث و مانند آن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) و تقول هذا و زعمتک و لازعامتک؛ ای لااتوهم زعامتک تذهب الی رد قوله (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).