جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زخمه: (تعداد کل: 7)
زخمه
[زَ مَ] (ع مص، اِ) مانند زخم در اصل لغت پارسی بمعنی زدنست و در عربی ضربت و ضربه است (انجمن آرا و آنندراج ذیل زخم و زخ).
زخمه
[زَ خَ مَ] (ع اِ) گندیدگی گوشت: فیه زخمه؛ یعنی در آن گندیدگی هست و این مخصوص به گوشت ددان است (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) (از ترجمهء قاموس) برخی زخمه را خاص گوشت درندگان دانند و گویند گندیدگی گوشت پرندگان را زَهَمه خوانند زخمه بوی ناخوش تر باشد...
زخمه
[زَ مَ] (ع اِ) نیم تنه که سینه و تمام بالاتنهء انسان را بپوشد صدره و این لغت متداول مردم عراقست : یلبسون زخمه و علی الزخمه رجوع به مجله لغه العرب سال 8 ص 199 شود.
زخمه
[زَ مَ] (ع اِ) (در تداول مردم مصر) قطعه ای پوست است که برای زدن بکار برند (از محیط المحیط) نوعی تازیانه را گویند (از المعجم الوسیط ||) زخمه السرج؛ (در تداول عامه) دستگیره ای است که کنار زین قرار دهند تا دلو از آن بیاویزند و بهنگام سوار شدن...
زخمه
[زُ مَ] (ع ص) نتن العرض (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
زخمه
[زَ خِ مَ] (ع ص) گوشت گندیده و بدبوی (از المعجم الوسیط) و رجوع به زَخْم و زَخَمه شود.