جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زبل: (تعداد کل: 5)
زبل
جمع دیگر زبیل زُبلان است (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (متن اللغه) (المعجم الوسیط ||) جِ ،« سرگین » [زُ بُ] (ع اِ) جِ زبیل زبیل به معنی زنبیل (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) جِ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند (منتهی الارب) زبیل و زنبیل...
زبل
[زِ] (ع اِ) سرگین (اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغه) (بحر الجواهر) سرگین اسب و غیره (غیاث اللغات) زبل سرگین (سرجین) و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان زندانی کنند (از نهایه ابن اثیر) زبل و زبیل سرگین است و مزبله جای افکندن آن (شرح...
زبل
[زِ] (ع اِ) سماد (کود) (متن اللغه) کود حیوانی کودهایی که از مدفوع حیوانات یا دیگر فضولات آنها و یا از خون و استخوان( 1)آنها تهیه شود ابوعلی بن سینا گوید: ماهیت زبلها در اثر اختلاف انواع حیوانات مختلف است بلکه یک حیوان خاص نیز با اختلاف حالات، سرگین او...
زبل
[زَ] (ع مص) اصلاح کشت با زِبل و مانند آن و صریح مصباح آن است که از باب قعد( 1) و هم در آن کتاب زبول را مصدر دیگر این فعل یاد کرده است (اقرب الموارد) زبل اصلاح زمین است بوسیلهء سرگین (از نهایهء ابن اثیر) سرگین افکندن بر زمین...
زبل
[زَ] (ع اِ) حقیبه (تاج العروس).