جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زباب: (تعداد کل: 6)
زباب
[زَ] (ع اِ) موش کر واحد آن زبابه (مهذب الاسماء) زبابه: موش کر ج، زُباب (صراح) زباب جِ زبابه: موش کر (اقرب الموارد)( 1) موش کلان کر و ج، زُباب است (منتهی الارب) (آنندراج) زباب موشی است بزرگ و کر حرث بن حلزه گوید: و هم زباب حائر لاتسمع الاذان...
زباب
[زَبْ با] (ع ص) مویزفروش (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) زباب مانند زبیبی فروشندهء زبیب است (تاج العروس).
زباب
[زَ] (اِخ) ابن رمیلهء شاعر و برادر اشهب است (منتهی الارب) (آنندراج) زباب برادر اشهب است و پدرشان ثور و مادرشان رمیله است و فرزدق دربارهء زباب گوید: دعا دعوه الحبلی زباب و قد رأی بنی فطن هزّوالقنا فتزعزعا و حافظ زباب را زَبّاب ضبط کرده است (تاج العروس).
زباب
[زَبْ با] (اِخ) لغتی است در زباب (ابن رمیله شاعر برادر اشهب) برطبق ضبط حافظ (تاج العروس) رجوع به زباب شود.
زباب
[زَبْ با] (اِخ) پدر حجیر از بنی عامربن صعصعه جد بزرگ صفّیه مادر حرث بن عبدالمطلب بن هاشم است (تاج العروس) رجوع به منتهی الارب شود.
زباب
[زَبْ با] (اِخ) علی بن ابراهیم محدث است (منتهی الارب) علی بن ابراهیم زباب محدث از عمر بن علک مروزی نقل حدیث کرده و ابوزرعه روح بن محمد از او روایت دارد (تاج العروس).