جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ریز: (تعداد کل: 6)
ریز
(ص، اِ) خرده و ذره هر چیز خرد و بسیار کوچکی که مانند گرد باشد (ناظم الاطباء) خرده و ریزه (از برهان) پاره ای از چیزی (آنندراج) خرد مقابل درشت بسیار کوچک سخت خرد کوچک (یادداشت مؤلف) : ترا گفتند از این بازار بگذر خاک بیزی کن که اینجا ریزها...
ریز
(نف مرخم) (مادهء مضارع ریختن) ریزنده و ریزان و پاشان و افشان و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود، مانند: اشک ریز؛ کسی که گریه می کند و اشک از چشم آن روان است (از ناظم الاطباء) ریزنده (آنندراج) فاعل از ریزیدن (شرفنامهء منیری) - آب ریزی کردن؛ آب ریختن...
ریز
(ع اِ) مقلوب رِزّ که یکی از دو زای ادغام شده به یاء قلب گردیده است (از نشوءاللغه ص 12 از ابن الاعرابی).
ریز
(اِخ) دهی از بخش سربند شهرستان اراک دارای 193 تن سکنه آب آن از چشمه و محصول عمدهء آنجا غلات و بنشن و انگور و ( صنایع دستی زنان قالیچه بافی است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2.
ریز
(اِخ) نام یکی از دهستانهای نه گانهء بخش خورموج شهرستان بوشهر حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال، دهستان و ارتفاعات دزگاه و پس رودک از باختر، دهستانهای دیروشنبه از جنوب، دهستان ثلاث و ارتفاعات کنگان از جنوب خاوری و خاور، دهستان جم و ارتفاعات دارالمیزان این دهستان...
ریز
(اِخ) ده مرکز دهستان ریز، بخش خورموج شهرستان بوشهر دارای 432 تن سکنه آب آن از چشمه و چاه و محصول عمدهء آنجا ( غلات و برنج و لبنیات و خرما و صنایع دستی زنان آنجا گلیم و عبا بافی است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7.