جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه روا: (تعداد کل: 2)
روا
[رَ] (نف)( 1) جایز (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) سزاوار (ناظم الاطباء) : به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواسترودکی نان کشکینت روا نیست نیز نان سمد خواهی گردهء کلانرودکی چون خر رواست پایگهت آخر چون سگ سزاست جایگهت شلهخفاف اگر باز...
روا
[رِ] (اِ) بارداری برومندی || فراوانی بسیاری (از اشتینگاس) (ناظم الاطباء).