جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رمه: (تعداد کل: 5)
رمه
[رُمْ مَ] (ع اِ) هر چیز پوسیده (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء ||) پیشانی (منتهی الارب ||) همگی (ناظم الاطباء) جملگی: اعطاه الشی ء برمه؛ ای بجمله (از متن اللغه ||) سائر و الاصل ان رجلًا دفع الی آخر بعیراً بحبل فی عنقه فقیل لکل من دفع شیئاً بجملته أعطاه...
رمه
[رُمْ مَ / رِمْ مَ] (ع اِ) رسن پوسیده (منتهی الارب) قطعه ای پوسیده از رسن (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) ج، رِمام، رُمَم (متن اللغه).
رمه
[رِمْ مَ] (ع اِ) استخوان پوسیده (منتهی الارب) استخوانهای پوسیده (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ج، رِمَم، رِمام و یقال: الله یحیی الرمم؛ ای العظام البالیه (اقرب الموارد ||) مورچهء پردار (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (متن اللغه ||) کرمک چوبخوار (منتهی الارب) جانوری چوبخوار (از اقرب الموارد)...
رمه
[رُمْ مَ / رُ مَ] (اِخ) ابومنصور گوید: بطن الرمه وادی معروفی است در بالای نجد و بعضی گویند بطن الرمه منزلی است ازآنِ مردم ( کوفه و دیگری گوید رمه دشت عظیمی است در نجد که در آن چند رودبار می ریزد (از معجم البلدان چ بیروت ج 3...