جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رشاء: (تعداد کل: 4)
رشاء
[رِ] (ع اِ) ریسمان و ریسمان دول (ناظم الاطباء) رسن دلو، یا عام است (منتهی الارب) (آنندراج) رسن دلو (دهار) ریسمان، و گویند ریسمان دلو ج، اَرْشیه (از اقرب الموارد ||) طناب خور: الحقو رشاؤها خمسون قامه (یادداشت مؤلف از معجم البلدان) ||رشته مانندی مر درخت کدو و خیار و...
رشاء
[رِ] (ع مص) مصدر به معنی مراشاه (از ناظم الاطباء) رشوه دادن مقابل ارتشاء (یادداشت مؤلف) رجوع به مراشاه شود.
رشاء
[رَ] (ع اِ) ریسمان و رسن (ناظم الاطباء) رجوع به رِشا و رِشاء شود.