جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه راسخ: (تعداد کل: 3)
راسخ
[سِ] (ع ص) استوار و پای برجای (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ثابت برقرار پایدار (ناظم الاطباء) استوار ج، راسخون (دهار) استوار و برجا (غیاث اللغات) بیخ آور: جبل راسخ؛ کوه بیخ آور (یادداشت مؤلف) : راسخان در تاب انوار خدا نی بهم پیوسته نی از هم جدامولوی اعتقاد اوست...
راسخ
[سُ] (اِ) سرمه کحل (ناظم الاطباء ||) راسخت (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 3 ||) شخص کوسه (فرهنگ شعوری ج 2 ( ص 3.