جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ذبل: (تعداد کل: 6)
ذبل
[ذَ بَ] (ع اِ) پوست باخهء دریائی یا برّی یا گوش ماهی یا استخوان پشت دابهء دریائی که از آن دست برنجن و شانه ها سازند و خاصیتش آن است که شانه کردن با آن رشگ (یعنی) بیضهء شبش و سبوسهء سر را زایل گرداند. (منتهی الارب). و در لغت...
ذبل
[ذُ بُ] (ع ص، اِ) جِ ذابل.
ذبل
[ذُبْ بَ] (ع ص، اِ) جِ ذابل.
ذبل
[ذَ] (ع مص) پژمرده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پژمردن. پژمریدن. ذبول. پژمریدن نبات. || خوشیده پوست شدن. (منتهی الارب). || باریک میان شدن. (تاج المصادر بیهقی). || لاغر شدن اسب. لاغر و باریک شدن اسب. (منتهی الارب). خشک پوست گردیدن و باریک گردیدن اسب. || پشک افکندن شتر.
ذبل
[ذِ] (ع اِ) بی فرزندی زن. (آنندراج) (منتهی الارب). ذِبلٌ ذبیل؛ ای ثکل ثاکل مبالغه است.
ذبل
[ذَ] (اِخ) نام کوهی است.