جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دولو: (تعداد کل: 6)
دولو
[دُ] (ص مرکب) مضاعف || تاشده و دولا شده و آستر شده (ناظم الاطباء) هر چیز دولا (لغت محلی شوشتر (||) اِ مرکب) ترکی که پسوند نسبت است ترکیب شده در اوراق بازی ورقی که « لو » فارسی و « دو » ورقی دارای دو خال در قمار و...
دولو
[دُوْ لَ] (اِ مرکب) محرف دولاب و به معنی آن است که چرخ آب و هر چه درسیر و دور باشد عموماً و هر چیز که جولاهگان ریسمان تر کرده به شیره و کلف را از بنی بر آن پیچند گفته اند خصوصاً (لغت شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف ||)...
دولو
[دَ وَلْ لو] (اِخ) نام یکی از قبایل هشتگانهء قاجار رابینو گوید طایفهء قاجار به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، ( قراصانلو، شامبیاتی، زیادلو، کرلو وسپانلو (از ترجمهء سفرنامهء مازندران و استرآباد ص 108.
دولو
[] (اِخ) نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا رجوع به نزهه القلوب مقالهء سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود.
دولو
[دُ] (اِخ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومهء شهرستان قوچان واقع در 12 هزارگزی قوچان دارای 671 تن سکنه است ( آب آن از چشمه و قنات است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.
دولو
[دُ] (اِخ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران دارای 231 ( تن سکنه است آب آن از چشمه است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.