جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دل: (تعداد کل: 8)
دل
[دَل ل] (ع مص) ناز نمودن زن بر شوهر خود (از منتهی الارب) ناز کردن (تاج المصادر بیهقی) (دهار) جرأت نشان دادن زن بر شوهر خویش با غنج و ناز، گویی که با او مخالفت می کند در حالی که قصد مخالفت ندارد و اسم از آن دَلال است (از...
دل
[دَل ل] (ع اِ) ناز (منتهی الارب) (دهار ||) روش نیکو و سیرت (منتهی الارب) حالتی که انسان دارد از سکون و وقار و حسن سیرت (از اقرب الموارد (||) اِخ) از اعلام است (از منتهی الارب).
دل
[دَل ل] (ص، ق) دل و دل دلادل پر چنانکه ظرفی از مایع پر، چنانکه از سر بخواهد شدن [ مایع ظرف ] پر تا لبه مالامال و رجوع به دلادل و دل و دل شود.
دل
[دَ] (اِ) در همدان اِشَنَک را گویند، که نوعی صنوبر است (از یادداشت مرحوم دهخدا) رجوع به اشنک شود.
دل
[دَ] (اِ) در لهجهء گناباد خراسان، سگ ماده.
دل
[دَ] (اِ) به هندی دریا را گویند (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی).
دل
[دُ] (اِ) گرهی چند که در امعاء و شکم از قبض بعد از بیماری بهم رسد و بعضی گویند مرضی است مانند گره که در شکم بهم میرسد و مهلک می باشد (برهان) مرضی است که چون گرهی در درون شکم عارض شود و گویند مهلک است (آنندراج) گرهی چند...
دل
[دَ] (اِخ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج سکنهء آن 775 تن راه آن مالرو آب آن از چشمه و ( محصول آن غلات و لبنیات است (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5.