جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دش: (تعداد کل: 6)
دش
[دَ] (اِ) خود آرایی خود را ساختن و آراستن (برهان) (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) خود آرایی و خودسازی (آنندراج) خود آراستن (غیاث ||) صورت خوش (برهان) صورت خوب (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی ||) شبه و نظیر و مانند باشد نیز هست « وش » (برهان) شبیه و مانند...
دش
[دَ / دُ] (اِ) (قش و) قیل و قال رجوع به قش و دش شود.
دش
[دَش ش] (ع مص) رفتن (منتهی الارب) سیر کردن و حرکت کردن در زمین (از اقرب الموارد ||) دشیشه ساختن، و آن آشی است که از گندم کوفته ترتیب دهند (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) و رجوع به دشیشه شود || افزون کردن سخن و کلام را، و آن کنایه...
دش
[دِ] (اِ صوت) کلمه ای است که سگ را به گرفتن و شکار کردن حریص کنند (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی) کش کیش.
دش
[دُ] (ص)( 1) دژ بد زشت پلید این کلمه بصورت پیشاوند فقط در ترکیبات بکار رود مانند دشنام یعنی نام زشت و دشمن به معنی - ( بدنفس و دشخوار یعنی مشکل (از غیاث) و رجوع به دژ شود || بد و فاسد (ناظم الاطباء ||) زبون (ناظم الاطباء) (...
دش
[دُ] (اِ) ریسمان خاصی که زنان ریسند و در دوک مانند بیضه پیچیده شود (انجمن آرا) دشکی و رجوع به دشکی شود.