[خَ فَ] (ع اِمص) گولی احمقی (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد).
[خَ فَ] (ع مص) خلوف رجوع به خلوف در این لغت نامه شود.
[خِ فَ] (ع مص) خلیفه کردن در اهل و مال خود منه: خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافه || سپس کسی آمدن منه: خلف زیداً خلافه؛ سپس زید آمد || در جای پدر خود گردیدن بدون غیر منه: خلف مکان ابیه خلافه || خلف از نخست گردیدن میوه منه:...