جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خشاش: (تعداد کل: 6)
خشاش
[خَ / خِ / خُ] (ع اِ) حشرات زمین و گنجشگان و مانند آن (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) - خشاش الطیر؛ مقابل سباع الطیر (یادداشت بخط مؤلف (||) ص) مرد تیزسر روان در کار (منتهی الارب) مرد زیرک بی باک جلد در کار (ناظم الاطباء).
خشاش
[خِ] (ع اِ)چوب که در بینی شتر کنند ج، اَخِشَّه (منتهی الارب) (از تاج العروس) جوال (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد ||) خشم غضب || جانب کنار || مار کوهی که بسیار زهر دارد (|| ص) آنکه وی را دماغ نباشد خواه از دواب...
خشاش
[خُ] (ص، اِ) آنچه بکار نیاید از هر چیزی || شتر گشنی خواه (منتهی الارب) (از تاج العروس).
خشاش
[خَ] (اِخ) نام یکی از پهلوانان ارجاسب در جنگ با گشتاسب (یادداشت بخط مؤلف).
خشاش
[خَ] (اِخ) نام سپه دار افراسیاب (از ولف) : یکی نام بودش خشاش دلیر پیاده برفتی بر نره شیرفردوسی.
خشاش
[خَ] (اِخ) نام جایگاهی است (از معجم البلدان یاقوت).