جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خبره: (تعداد کل: 6)
خبره
[خُ رَ] (ع مص) آگاهی یافتن معرفت پیدا کردن (از متن اللغه (||) اِ) آنچه از چیزی تقدیم میشود (از معجم الوسیط ||) گوشتی که شخص برای اهل خود خرد || ثرید با چربی || سفر || کاسه ای که در آن نان و گوشت است و میان چهار تا...
خبره
[خِ رَ] (ع اِمص) دانش آگاهی بصیرت (از معجم الوسیط) (از متن اللغه).
خبره
[خَ رَ] (ص) محکم استوار || پیچیده خَبْوَه (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء (||) اِمص) سنجش حساب (از ناظم الاطباء) رجوع به خِبرِه شود.
خبره
[خِ رَ / رِ] (اِمص) سنجش حساب (از ناظم الاطباء (||) ص) کارشناس.
خبره
[خَ بِ رَ] (ع اِ) زمینی که در آن گیاه سدر روید (از معجم البلدان یاقوت).
خبره
[خَ بِ رَ] (اِخ) آبی است از آن بنی ثعلبه ین سعد از حمی [ قرقگاه ] ربذه || نام چاهی است از آن اشجع نزد این آب || نام نخستین علامت این قرقگاه [ قرقگاه ربذه ] از طرف مدینه (از معجم البلدان).