خبره
[خُ رَ] (ع مص) آگاهی یافتن معرفت پیدا کردن (از متن اللغه (||) اِ) آنچه از چیزی تقدیم میشود (از معجم الوسیط ||) گوشتی که شخص برای اهل خود خرد || ثرید با چربی || سفر || کاسه ای که در آن نان و گوشت است و میان چهار تا پنج تن قرار دارد || گوسفندی که بچند تن بفروش میرسانند و گوشت آنرا هرکس بقدر پولی که میپردازد برمیدارد (از متن اللغه ||) قسمتی که انسان از غذا برمیدارد (از معجم الوسیط ||) غذایی که مسافر بجهت زاد با خود برمیدارد || قسمتی از گوشت گوسفند یا ماهی || پشم نیکو از اولین برش (از متن اللغه ||) کارشناس (یادداشت بخط مؤلف).