جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خام: (تعداد کل: 3)
خام
(ص، اِ) ناپخته (شرفنامهء منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373 ) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) نپخته غیرمنضوج نقیض پخته (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) مقابل پخته (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) : نشاید خام خوردن پیش آتش چرا باشی بشطّ و نیل عطشانناصرخسرو آتش دادت خدای تا نخوری خام...
خام
(معرب، اِ) پوست دباغت ناکرده || کنایه از مردم قرطبان (برهان قاطع) (ناظم الاطباء ||) کرباس نشسته (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : خام پوشند و همه اطلس پخته شمرند خاقانی زین خام که دارم جگر پخته بزیرش( 1) پرزی بهزار اطلس معلم نفروشمخاقانی که نفس زندهء پخته ست زیر...
خام
[خام م] (ع ص) گوشت گنده (منتهی الارب) (آنندراج) گوشت پخته و بریان گنده شده (ناظم الاطباء) گوشت ناپختهء گندبو.