خام

معنی خام
(ص، اِ) ناپخته (شرفنامهء منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373 ) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) نپخته غیرمنضوج نقیض پخته (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) مقابل پخته (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) : نشاید خام خوردن پیش آتش چرا باشی بشطّ و نیل عطشانناصرخسرو آتش دادت خدای تا نخوری خام نز قبل سوختن بدو سر و دستار ناصرخسرو مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید سنائی خویش را چون خام تو دیدم ز شرم با دل بریان شدم ای جان منعطار خوش گفت که سوخته به از خام امیرخسرودهلوی - خشت خام؛ خشت ناپخته (ناظم الاطباء) مقابل آجر مقابل خشت پخته : آنچه در آینه جوان بیند پیر در خشت خام آن بیند؟ - شیر خام؛ شیر حرارت ندیده لبن الحلیب - گوشت خام؛ گوشت نپخته - نیم خام؛ نیم پخته نیم پز نه غیرمطبوخ نه مطبوخ : شد آن چرم ناپختهء نیم خام بدرد بخاید بحرصی تمامنظامی || نارس نرسیده (مقصود در دملهاست) : و تا آماس خام باشد، غذا کشکاب و باید (ذخیرهء خوارزمشاهی) اگر ماده خام تر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند (ذخیرهء خوارزمشاهی) و اگر غلیظ و خام و مخاطی باشد (نزله) قولنج تولد کند (ذخیرهء خوارزمشاهی ||) کار سربراه نشده (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : بس در طلب تو دیگ سودا پختیم و هنوز کار ما خام سعدی (ترجیعات) - کار خام؛ کار سر براه نشده کار ناپخته : بدو گفت کز چه ز بهرام نام نبردی و بگذاشتی کار خامفردوسی هژبری که آورده بودی بدام رها کردی از دست و شد کار خام فردوسی رعونت در دماغ از دام ترسم طمع در دل ز کار خام ترسمنظامی ز کار خام کسی سودی نداردجامی || بی اصل (غیاث اللغات) (آنندراج) بیهوده یاوه بی ربط : ور آزاد بشنید گفتار اوی همه خام دانست پیکار اویفردوسی وزین هر چه گویم پژوهش کنید اگر خام باشد نکوهش کنیدفردوسی دژم گیو برخاست از پیش اوی که خام آمدش دانش و کیش اویفردوسی نشاید درنگ اندرین کار هیچ که خام آید آسایش اندر بسیجفردوسی همه یاوه همه خام و همه سست معانی باژگونه تا پساوند( 1)لبیبی گفت من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسانمولوی - آرزوی خام؛ آرزوی ناپخته : بسوختیم در این آرزوی خام و نشدحافظ - اندیشهء خام؛ اندیشهء بی اصل اندیشهء باطل اندیشه ناپخته : امروز یقینم شد کاندیشهء خام است آن خاقانی - بهانهء خام؛ بهانهء بی اصل بهانهء نسنجیده بهانهء بیهوده : سیر آمدم از بهانهء خام تو من بر یخ اکنون نگاشتم نام تو منفرخی - تمنای خام؛ آرزوی خام آرزوی ناپخته : همه کارم که بی تو ناتمام است چنین خام از تمناهای خام استنظامی - خیال خام؛ سودای خام اندیشهء خام - دعوی خام؛ دعوی بی اصل دعویی که از روی ناپختگی باشد - سخن خام؛ گفتار ناسنجیده گفتار خام : بدو گفت جمشید کای خوشخرام نزیبد ز تو این سخنهای خاماسدی - سخن خام گفتن؛ کلام بیهوده و ناسنجیده گفتن کلام بی اصل بر زبان راندن : پیری که بسالی سخنی خام نگوید باشد بر او خام و سبک سنگ و سبکسار فرخی - سودای خام؛ سودای بی اصل سودای باطل سودای ناپخته : افسوس خلق میشنوم در قفای خویش کاین پخته بین که در سر سودای خام شد سعدی - طمع خام؛ طمع بیهوده طمع ناپخته : دید که دردانه طمع خام کرد خویشتن افکندهء این دام کردنظامی طمع خام این بخور خام ای پسر خام خوردن علت آرد در بشرمولوی پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خاممولوی - فکر خام؛ فکر ناپخته فکر بی اصل - قول خام؛ سخن خام گفتار خام : بر یخ بنویس چون کند وعده گفتار محال و قول خامش راناصرخسرو - کاغذ خام؛ کاغذ بیهوده کاغذ پاره : کاغذ خام شکرپیچ بود کاغذ پخته بود معنی پیچابن یمین - گفتار خام؛ قول ناپخته گفتار نسنجیده قولی که در ذهن نضج نیافته : بدو گفت شاه آنچه گفتی گذشت ز گفتار خامت نگشت آب دشتفردوسی بگویش که در جنگ مردن بنام مرا بهتر آید ز گفتار خامفردوسی هر کو قرین تست نبیند ز تو مگر کردارهای ناخوش و گفتارهای خام ناصرخسرو حذر کن ز عام و ز گفتار خام گرت میل زی مذهب حیدر است ناصرخسرو - هوس خام؛ هوس ناپخته هوس بیهوده هوس بی اصل || کال نارس (مقصود در میوه است) (ناظم الاطباء) فج نرسیده میوهء نپخته : نیابد مرد جاهل در جهان کام ندارد بو و لذت میوهء خامناصرخسرو میوه تا خام باشد بر درخت محکم بود (ذخیرهء خوارزمشاهی) زآن می گلگون که بید سوخته پرورد بوی گل و مشکبید خام برآمدخاقانی هیچ انگوری غوره نشود و هیچ میوهء پخته خام نگردد (فیه مافیه) - خرمای خام؛ بُسر (زمخشری) خرمای نارس و کال || ناپیراسته ناآراسته (ناظم الاطباء ||) دست ناخورده خالص (غیاث اللغات) نامغشوش (آنندراج) - زر خام؛ زر خالص زر بی غش : همچو لوح زمّردین گشته ست دست همچون صحیفهء زر خامفرخی - سیم خام؛ نقرهء خالص نقرهء بی غش نقره ای که با فلز دیگر نیامیخته : زبرجد طبقها و فیروزه جام چه از زر سرخ و چه از سیم خامفردوسی هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام فرخی درش زر پخته زمین سیم خام اسدی طوسی (گرشاسبنامه) ده در بر آن آویخته چهار زرین و شش از سیم خام (مجمل التواریخ والقصص) از سیم خام برگ برآورده نسترن با زر پخته گونه بدل کرده اقحوانازرقی چو سیم خام شود گر نهی سرب بر دست چو زر پخته شود گر نهی بر آهن گام سوزنی بدره بدره زر پخته کیسه کیسه سیم خام سوزنی - عنبر خام؛ عنبر خالص عنبر بی آمیغ : زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببرحافظ - عود خام؛ عود خالص عود بی آمیغ : به یک دست مجمر دگر دست جام برافروخته عنبر و عود خامفردوسی بخرمن برافروخته عود خاماسدی - فیروزهء خام؛ فیروزهء پخ ناخورده فیروزهء خالص دست ناخورده - مواد خام؛ مواد اولیه مواد خالص دست ناخورده موادی که هنوز شکل نیافته - نقرهء خام؛ سیم خام : همه نقرهء خام بد میخ و بش یکی زآن بمثقال بد شصت و شش فردوسی دو خانه ز بهر سلیح نبرد بفرمود از نقرهء خام کردفردوسی شمامه نهادند بر جام زر ده از نقرهء خام هم پر گهرفردوسی شخوده روی برون آمدم ز خانه بکوی برنگ چون شبه کرده رخ چو نقرهء خام فرخی مس بدعت بزر بیالاید پس فروشد بنقرهء خامشخاقانی در بیابان فقیر سوخته را شلغم پخته به که نقرهء خامسعدی (گلستان) - یاقوت خام؛ یاقوتی که هنوز دست صنعتگر به آن نرسیده یاقوت ناتراشیده پخ ناخورده یاقوت خالص و دست ناخورده : بادهء گلرنگ و تلخ و تیز و خونخوار و سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام حافظ || بی تجربه (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) ناآزموده مردم بی وقوف و زیانکار بی تربیت (ناظم الاطباء) سرد و گرم ناچشیده غیرکامل و ناپخته از حوادث دهر پندناگرفته بی مهارت در امور بواسطهء جانیفتادگی جانیفتاده : گر نکنی هیج برین وام سود چون تو نباشد بجهان نیز خامناصرخسرو امید چه داری که کامیابی در دام کسی کام یابد ای خام؟ناصرخسرو آدمی گرچه در زمانه مهست زآدم خام دیو پخته بهستسنائی کز شما خامان نه اکنون است استغنای من خاقانی جام جم کن جرعه بر خامان بریز عذر تشویر از پشیمانی بخواهخاقانی پختهء غمهای عشقم لاجرم دم ز خامان جهان در بسته امخاقانی چو افتی میان دو بدخواه خام پراگندشان کن لگام از لگامنظامی از درافتادن شکاری خام صد دیگر دراوفتند بدامنظامی درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلاممولوی سعدی سخن یار چه گوئی بر اغیار هرگز نبرد سوخته ای قصّه بخامی سعدی (طیبات) هوس پختن از کودک ناتمام چنان زشت نآید که از پیر خامسعدی ای خام من اینچنین در آتش عیبم مکن ار برآورم جوش سعدی (ترجیعات) رونده ای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره ای زد که دیگران بموافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس بجوش (گلستان سعدی) تا به دکان و خانه در گروی هرگز ای خام آدمی نشوی سعدی (گلستان) بسودای خامان ز جان منفعل سعدی (بوستان) نه در مسجد دهندم ره که مستی نه در میخانه کاین خمّار خام است میان مسجد و میخانه راهی است غریبم عاشقم آن ره کدام است شیخ احمد جام حافظ مرید خام می [ جام می ] است ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ خام را( 2)حافظ خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دریادلی بجوی دلیری سرآمدیحافظ عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو نفی حکمت چکنی بهر دل خامی چند حافظ || پوست دباغت ناکرده (برهان قاطع) (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامهء منیری) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) : چو فرمان دهد شهریار بلند برادرش را پای کرده ببند بیارند و بر گردنش چرم گاو بدوزند تا گم کند توش و تاو همی دوخت بر کتف او خام گاو چنین تا نماندش نه زور و نه تاوفردوسی چرا بندم از خام خر ساختی بخواری بخاک اندر انداختیفردوسی هر که را از جنگ جویان در قطار آری کنی زآهن پیچیده و از خام گاو او را مهار فرخی کشد تیر تو از بر شیر پی درد تیغ تو بر تن پیل خامعثمان مختاری همه پشتش از دوش تا دم مغربل همه خامش از پای تا سر مجدر عمعق بخاری خویشتن در خام بیند همچو دفتر هر که او بر خلاف تو زمانی خامه و دفتر گرفت رضی نیشابوری سگان صید ورا چون قلاده نو باید ز یال شیر بروز شکار خام کشد (سندبادنامه) بپرخاش جستن چو بهرام گور کمندی بکتفش بر از خام گور سعدی (بوستان ||) جامهء چرمین (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : بنالید کی طالع بدلگام بگرما بپختم درین زیر خام( 3)سعدی || کمند (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامهء منیری) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی) : نهنگ بلا برکشید از نیام بیاویخت از پیش زین خم خامفردوسی که تا کینهء شاه بازآورم سر دشمنان زیر گاز آورم کله خود و شمشیر جام من است ببازو خم خام دام من استفردوسی ز بس اسیر که در خام کرد شاه زمین بدان زمین نه همانا که زنده ماند بقر عنصری گه این جست کین و گه آن جست نام گه این تیغ بر کف گه آن خم خاماسدی در حلق دیو خام چو رستم فکند خام خاقانی باش تا دولت جهانگیرش افکند بر حصار گردون خامشمس فخری|| ریسمان بلند (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) دوال : میان اندر آن کوه خارا ببست بخام کمند از بر زین نشستفردوسی || قسمی از شراب (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) شراب نورس (انجمن آرای ناصری) مقابل شراب پخته؛ معروف است که شراب خام بهتر از پخته است : بر ما بباش و دلارام گیر چو پخته نخواهی می خام گیرفردوسی همرنگ رخسار خویش گردان جام بلورینه از می خامفرخی بر سماع چنگ او باید نبیذ خام خورد می خوش آمد خاصه اندر مهرگان با بانگ چنگ منوچهری پخته و صاف اگر می نرسد از تو مرا گه گه از عشق توام دردی و خامی برسد خاقانی زاهد خام که انکار می و جام کند پخته گردد چو نظر بر می خام اندازدحافظ || نام نوعی انگور است که عرب آن را طائفی گوید || ابریشم نتابیده (شرفنامهء منیری) : ابرهء ما ز خام و خامان را جز نسیج آستر ندوخته اندخاقانی || زه ابریشمین سازها (ناظم الاطباء) : مغنی بیا ز اول صبح بام بزن زخمهء پخته بر رود خامنظامی || اسبی که مدتی در طویله مانده باشد (ناظم الاطباء ||) خامه قلم کلک قلم سفید (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) ( 1) - ن ل: معانی با چکامه، معانی با همه یافه همه خام و همه » : حکایت ن ل: همه باد و همه خام و همه سست معانی با چکامه تا پساوند (صحاح الفرس) شاید صحیح باشد ( 2) - ن ل: شیخ جام را (در اینصورت شاهد این معنی نخواهد بود) ( 3) - این بیت « سست معانی از چکاده تا پساوند متعلق بداستانی است که سعدی در آن چند معنی خام را آورده است: برهنه تنی یکدرم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد بنالید کی طالع بدلگام بگرما بپختم درین زیرخام چو ناپخته آمد ز سختی بجوش یکی گفت از چاه زندان خموش بجا آور ای خام شکر خدای که چون ما نه ای خام بر دست و پای سعدی (بوستان).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.