جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حیات: (تعداد کل: 2)
حیات
[حَ] (ع اِمص) عمر. زیست. زندگی. مقابلِ ممات. زندگانی. (آنندراج) :
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان.خاقانی.
و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل. (آنندراج) :
از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت
از آفتاب صبح حیات دوباره یافت.صائب.
-آب حیات:شنیده ای که...
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان.خاقانی.
و جاودانی و دوباره از صفات اوست و با لفظ دادن و یافتن مستعمل. (آنندراج) :
از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت
از آفتاب صبح حیات دوباره یافت.صائب.
-آب حیات:شنیده ای که...
حیات
[حَیْ یا] (ع اِ) جِ حیه. مارها. (غیاث) (آنندراج). رجوع به حیه شود. || کرمان دراز بزرگ که در امعاءالدقاق افتد. (ذخیرهء خوارزمشاهی). کرمهای دراز. (غیاث). || (اِخ) ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. (یادداشت مرحوم دهخدا).