جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حمل: (تعداد کل: 7)
حمل
[حَ] (ع مص) باردار شدن زن. (منتهی الارب). حامله شدن. (اقرب الموارد). حامل و حامله، نعت است از آن. (منتهی الارب). || بار آوردن درخت. || بر ستور خود نشاندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن. (المصادر). || (اِمص) آبستنی. || احتمال. || (اِ) بار شکم...
حمل
[حَ مَ] (ع اِ) بره. (منتهی الارب). خروف. (اقرب الموارد). || برهء چند ماهه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، حُملان. (اقرب الموارد). || برهء سال دوم درآمده. (منتهی الارب).
- لسان الحمل؛ نباتی است. (اقرب الموارد).
|| ابر بسیار آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). میغ سیاه. (مهذب الاسماء). || برجی است...
- لسان الحمل؛ نباتی است. (اقرب الموارد).
|| ابر بسیار آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). میغ سیاه. (مهذب الاسماء). || برجی است...
حمل
[حِ] (ع اِ) بار سر و پشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج، اَحمال، حموله. || واحدِ حمول. هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص) برداشتن باری را بسر و به پشت....
حمل
[حُ مُ] (ع اِ) جِ حمال به معنی حماله. (منتهی الارب). رجوع به حمال و حماله شود. || جِ حَمال به معنی دیه و تاوان. (از اقرب الموارد).
حمل
[حَ مَ] (اِخ) لقب حضرت مسیح. (از اقرب الموارد).
حمل
[حَ] (اِخ) ابن سعدانهء کلبی. یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضور حضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده. در محاربهء صفین از هواداران معاویه بوده. رجوع به الاصابه شود.
حمل
[حَ] (اِخ) ابن مالک بن نابغه الهذلی، مکنی به ابونضله. یکی از اصحاب کرام است و پاره ای احادیث شریفه را روایت نموده است.