حمل
[حِ] (ع اِ) بار سر و پشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج، اَحمال، حموله. || واحدِ حمول. هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص) برداشتن باری را بسر و به پشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || برانگیختن و ورغلانیدن(1) بر کار. (منتهی الارب). اغرا و واداشتن. (اقرب الموارد). || خیانت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان (قرآن 33 / 72)؛ یعنی ابا کردند از خیانت کردن در امانت و خیانت کرد آنرا انسان و مراد از انسان در اینجا کافر و منافق است(2).
(1) - ورغلانیدن، برانگیختن کسی را. تحریض و تشویق کردن به کاری.
(2) - این معانی در اقرب الموارد، برای مصدر حَمل بفتح حاء آمده است.
(1) - ورغلانیدن، برانگیختن کسی را. تحریض و تشویق کردن به کاری.
(2) - این معانی در اقرب الموارد، برای مصدر حَمل بفتح حاء آمده است.