جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حلقه: (تعداد کل: 5)
حلقه
[حَ قَ] (ع اِ) حلقه. هر چیز مدور بشکل دایره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هر چیز گرد چون حلقهء آهن و حلقهء نقره و حلقهء طلا. || مردمی که گرد هم دائره وار اجتماع کنند. (از اقرب الموارد) :
در حلقهء ما ز راه افسوس
گه رقص کند گهی زمین بوس.
نظامی(لیلی...
در حلقهء ما ز راه افسوس
گه رقص کند گهی زمین بوس.
نظامی(لیلی...
حلقه
[حَ لَ قَ] (ع اِ) جِ حالق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حالق شود.
حلقه
[حِ قَ] (ع مص) برای نوع و حالت است از حلق، چون جِلسه از جلوس. (منتهی الارب). رجوع به حلق شود.
حلقه
[] (اِخ) (بمعنی حصه و نصیب) یکی از شهرهای لاویان که بواسطه اشیر منسوب بود و گویا همان یرقه حالیه باشد و آن دهی است که بمسافت هفت میل بشمال شرقی عکا واقع است. (از قاموس کتاب مقدس).
حلقه
[حَ قِ] (اِخ) دهی است از دهستان رودحلهء بخش گناوهء شهرستان بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر و مرطوب. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).