جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حلب: (تعداد کل: 6)
حلب
[حَ] (ع مص) بر دو زانو نشستن. (اقرب الموارد) (آنندراج): حلب الرجل؛ جلس علی رکبتیه. (اقرب الموارد). || فراهم آمدن از هر سو. (اقرب الموارد) (از آنندراج): حلب القوم حلباً و حلوباً؛ اجتمعوا علی کل وجه. (از اقرب الموارد). || دوشیدن. (آنندراج). حَلَب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حِلاب. (اقرب الموارد).
حلب
[حَ لَ] (ع اِ) شیر دوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). || مال سلطان. (مهذب الاسماء). خراج و باج نامعین. (آنندراج) (منتهی الارب). || ماله لاحلب و لاجلب؛ قیل دعاء علیه و قیل لا وجه له. (منتهی الارب). || در تداول عرف بازار، ظروف معد برای روغن و نفت و...
حلب
[حُ لُ] (ع ص، اِ) حلوبه. || حیوانهای سیاه. || مردم ذی فهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
حلب
[حُلْ لَ] (ع اِ) نباتی است. (مهذب الاسماء). گیاهی است که از آن دباغت کنند و هم او را آهو خورد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج): «دلوتمأی ذُبغتْ بالحلّب». راجز. (از اقرب الموارد).
حلب
[حَ لَ] (اِخ)(1) شهر بزرگی است از شام، خرم و آبادان و با مردم و خواستهء بسیار و یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم). شهری بزرگ است که هوایی خوش و آبی سالم و گوارا دارد. این شهر در آغاز قصبهء «جند قنسرین»...