جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حشیش: (تعداد کل: 7)
حشیش
[حَ] (ع اِ) گیاه خشک. (دهار) (مهذب الاسماء). گیاه خشک و شبیه به خشک شده نباتیست که بر روی زمین پهن نبوده باساق باشد و بحد ثمنش نرسد. اصار. ایصر. تن. || در استعمال شعرای فارسی زبان مطلق گیاه :
ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترا
برگیر جاخشوک و بر او...
ای خواجه با بزرگی اشغال چی ترا
برگیر جاخشوک و بر او...
حشیش
[حَ] (اِخ) دهی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان. واقع در 35هزارگزی باختر زرند و 9هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل. دارای 65 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، حبوبات، پسته، پنبه. اهالی به...
حشیش
[حُ شَ] (اِخ) ابن حرقوص بن مازن مالک بن عمر بن تمیم. (لباب الانساب سمعانی) (ابن اثیر).
حشیش
[حُ شَ] (اِخ) ابن عدی بن عامر از قبیلهء کنانه است. (لباب الانساب).
حشیش
[حُ شَ] (اِخ) ابن عمران. از قبیلهء تمیم بطنی از یربوع بن حنظله. (لباب الانساب).
حشیش
[حُ شَ] (اِخ) ابن هلال بن حرث بن رزاخ از قبیلهء بجیله. (لباب الانساب).
حشیش
[حُ شَ] (اِخ) ابومحرز. محدث است.
