جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه حزم: (تعداد کل: 16)

حزم

[حَ] (ع مص) استوار کردن. || استوار بستن. (منتهی الارب). || استوار کردن تنگ بر ستور. || تنگ بر ستور بستن. (تاج المصادر بیهقی). تنگ بربستن اسب را. تنگ ستور بستن. (غیاث). استوار کردن تنگ بر ستور. (مهذب الاسماء). || فراهم آوردن کار خویش را. || تباه کردن و بریدن...

حزم

[حَ] (ع اِمص) استوارکاری. (زمخشری). هشیاری. (تاریخ بیهقی). استواری و هوشیاری در کار. هشیار شدن مرد در کار. حَزامَت. حُزومَت. استواری و هشیاری. (منتهی الارب). آگاهی در کار. دور اندیشیدن. عاقبت نگریستن. احتیاط. هشیاری و بیداری. دوراندیشی. هوشیاری. بیداری در کار. قوت رای. اندیشه کردن در عاقبت و انجام امر...

حزم

[حَ زَ] (ع مص) به گلو درماندن چیزی. (منتهی الارب). در سینه ماندن چیزی.

حزم

[حَ زَ] (ع ص، اِ) برآمدگی تهیگاه اسب. تهیگاه برآمدگی اسب. (منتهی الارب).

حزم

[حَ] (ع اِ) زمین درشت و بلند. (معجم البلدان) (منتهی الارب). حِزن. زمین ستبر پر از سنگ. زمین وادی. قال صاحب العین: الحزم من الارض ما احتزم من السیل من نجوات الارض و الظهور. (معجم البلدان). ج، حزوم. (معجم البلدان). جوهری گوید حزم، زمینی بلندتر از حزن است. (معجم البلدان).

حزم

[حُ] (ع اِ) سرج القطرب. || جِ حزیم.

حزم

[حُ زُ] (ع اِ) جِ حِزام. و حزمه.

حزم

[حَ] (اِخ) (بنو...) طائفه ای از عرب که در اثر شعری از احوص مورد غضب دولت اموی واقع گشته و اموال ایشان مصادره گردید. این ظلم تا شصت سال ادامه داشت تا آنکه حکومت اموی واژگون گردید. روزی یکی از ایشان بنزد منصور عباسی آمد، و شعر احوص را که...

حزم

[حَ] (اِخ) نام موضعی در پیش خطم الحجون در جانب سفلای سدرهء آل اسید از طریق نخله و حاج عراق. (معجم البلدان).

حزم

[حَ] (اِخ) ابن ابی کعب انصاری. ابوداود طیالسی گوید که عبدالرحمان ابن جابر از حزم روایت دارد، ولیکن جز حبان کسی او را یاد نکرده است. (الاصابه ج2 ص7 قسم1) (قاموس الاعلام ترکی).

حزم

[حَ] (اِخ) ابن ابی حزم قطعی، از تبع تابعین است.

حزم

[حَ] (اِخ) ابن عبد عمرو خثعمی. بغوی گوید مدنی بود اما نمیدانم صحابی بود یا نه، حدیثی راجع به حق خلیفه بر مردم از او آمده است. (الاصابه قسم1 ج2 ص7).

حزم

[حَ] (اِخ) ابن عمرو واقفی. ابومعشر گوید: از بکائین است که آیت: «فتولوا و اعینهم تفیض من الدمع» در حق ایشان نازل گردیده است. (الاصابه ج2 ص7 قسم1).

حزم

[حَ] (اِخ) ابن ولیدبن عبدالملک بن مروان اموی. مادرش ام ولد بوده است. (العقد الفرید ج5 ص185).

حزم

[حَ] (اِخ) بنی عُوال نام کوهی در نواحی حجاز از غطفان. (معجم البلدان).

حزم

[حَ] (اِخ) حدیدا. نام موضعی است و مرار شاعر در بیت ذیل نام آن برده :
یقول صحابی اذ نظرت صبابه
بحزم حدید اما بطرفک تسمح.
(معجم البلدان).
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.