[حَ قَ] (ع مص) حریق. آتش سوزی. سوختن: حراقهء نفت؛ نفت سوختن و نفت سوزی. حراقهء بارود؛ باروت سوزی. (دُزی). رجوع به حراقت شود.
[حُ قَ] (ع اِ) زرگری. (دُزی). || سوختهء چقماق. || آنچه باقی مانده باشد از جامهء سوخته. (منتهی الارب). || شعله. (غیاث). || آنچه در هنگام خواندن افسونها بسوزند.
[حَرْ را قَ] (ع اِ) جای سیاه زغال گران و گچ گران. || نوعی از کشتی ها که به وی نفت اندازی کنند بسوی دشمن. ج، حَرّاقات. (منتهی الارب). نوعی از کشتی که بدان در دریا بسوی دشمن آتش افکنند. نوعی کشتی. کشتیهای جنگی انواع بوده است، «شونه» که بزرگ...