جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حاتم: (تعداد کل: 26)
حاتم
[تِ] (ع ص) کلاغ سیاه. زاغ سیاه. || زاغ سرخ پا و سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. (منتهی الارب). و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه خوار و حلال گوشت بود و عرب بانگ او را شوم گیرد و نشانهء جدائی و فراق شمرد....
حاتم
[تِ] (اِخ) نام شاعری است عرب و او راست:
اذا ما اتی یومُ یُفَرقُ بیننا
بموت، فکن انت الذی یتاخرُ.
در عقدالفرید آمده است: آنگاه که متوکل وزیر خود، عبدالله بن یحیی بن خاقان را بجزیرهء اقریطش نفی کرد این وزیر با کنیزکی اقریطشی عشق ورزیدن گرفت و محبوبهء عراقی را فراموش کرد...
اذا ما اتی یومُ یُفَرقُ بیننا
بموت، فکن انت الذی یتاخرُ.
در عقدالفرید آمده است: آنگاه که متوکل وزیر خود، عبدالله بن یحیی بن خاقان را بجزیرهء اقریطش نفی کرد این وزیر با کنیزکی اقریطشی عشق ورزیدن گرفت و محبوبهء عراقی را فراموش کرد...
حاتم
[تِ] (اِخ) (امیر... شاه...) یکی از امراء زمان شاه طهماسب اول و امیرکُهدُم، گیلان. او سر بعصیان افراشت و در سال 942 ه . ق. شهر رشت را که مرکز پیه پس است متصرف گشت و لقب شاهی برخود نهاد. و به نام خود سکه زد و خطبه نیز به...
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن احمد. هفتمین از امراء حمدانی صنعا. او از 545 تا 556 ه . ق. امارت داشت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن اسماعیل. محدث است و از جعفربن محمد روایت دارد. رجوع به کتاب المصاحف ص 98 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن اسماعیل المدنی. محدث است.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن الحماس. ششمین از امراء حمدانی صنعاء. او پس از هشام بن القبت در قرن ششم هجری امارت یافت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن سالم الاعرجی مکنی به ابوبشر. محدث است.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن عبدالله بن سعد طائی مکنی به ابوسفانه(1). مردی سخی و جوانمرد از قبیلهء طیّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی. و در فارسی مثل حاتم یا مثل حاتم طائی گویند. و از آن سخت سخی و بخشنده خواهند :
ای دریغ...
ای دریغ...
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن عبیدالله النمری. مکنی به ابوعبیده از ثقات محدثین بصره. او بعد از سدهء دوم هجری به اصفهان آمده است و از محدثین بصره چون مبارک بن فضاله و عثمان بن مطر و عیسی بن میمون و ابوهلال و سلام بن المنذر و قاسم بن الفضل الکتانی و...
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن العشیم. اولین از امراء بنی حمدان صنعاء است و از سال 492 تا سال 502 ه . ق. امارت کرده است. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم. ابن الجوزی در کتاب صفوه الصفوه(1)آورده است: در نام پدر او اختلاف است. حاتم بن عنوان(2) و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است. کنیهء او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی بوده و...
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن قدامه. محدث است و ابوسهل مصری از او روایت دارد. رجوع به سیرهء عمر بن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی چ مصر سنهء 1331 ه . ق. شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن اللیث. محدث است و حافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن الجوزی از او روایت دارد. رجوع به سیرهء عمر بن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی چ مصر سنهء 1331 ه . ق. شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن ماهان. جد لیث، پدر یعقوب و عمرو و علی و طاهر و صفار است. رجوع بتاریخ سیستان ص 200 و 269 و 342 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن مسلم ابی صغیرهء قشیری مکنی به ابو یونس. محدث است. شعبه از او روایت کند.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن مسلم مکنی به ابوصغیره. محدث است و شاید بود که این مرد همان حاتم بن مسلم مذکور در عقدالفرید باشد که در قسمت خلافت ولید در 45 سالگی وفات کرد. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 215 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن النعمان. یکی از بزرگان باهله است. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 3 ص 300 شود.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن وردان مکنی به ابویزید. محدث است.
حاتم
[تِ] (اِخ) ابن هرثمه بن الاعین. یکی از امراء عصر خلفای عباسی والی مصر. وی در 194 ه . ق. از دست محمد امین بحکمرانی مصر منصوب گشت و او را با مردم احواف(1)محاربه ای روی داد و وی در این جنگ تا بلبیس پیش رفت و سپس صلح کردند...